صفر تا صد رهایی از خودسرزنشی و خودخوری

چرا ما خودسرزنشی می‌کنیم و چطور می‌شه از خودتخریبی رها شد؟ در این مقاله قراره به همین مبحث و این اختلال رفتاری بپردازیم. بعد از مطالعه این مقاله، نه تنها به دلایل خودخوری پی می‌بری، بلکه یاد می‌گیری چطور از شر این رفتار مخرب و سمی رها بشی.

یکی از عوامل نابود کننده عزت نفس و اعتماد به نفس، همین خودسرزنشی هست که ما ناخودآگاه هر بار با تکرار این رفتار مخرب نسبت به خودمون، عملا تیشه می‌زنیم به ریشه عزت نفس و ارزش‌های درونیمون. درواقع می‌شه گفت ما در طول شبانه روز در حال انجام رفتارهای نامناسب و مخربی هستیم که این رفتارها نه تنها سود و منفعتی برای ما نداره، بلکه فقط منجر به از بین رفتن عزت نفس و اعتماد به نفسمون می‌شه.

من همیشه گفتم که برای ما در زندگی چیزی به نام درجا زدن وجود نداره و ما یا در حال رشد و حرکت رو به جلو هستیم، یا در حال پسرفت و حرکت رو به عقب. منتهی در اکثر مواقع انقدر سرعت این حرکت نامحسوسه که ما تصور می‌کنیم درجا می‌زنیم. پس این مسئله برای عزت نفس ما هم کاملا صدق می‌کنه و تو باید بدونی که یا در مسیر رشد عزت نفس هستی یا در مسیر نابود کردنش! لذا همین که تو متوجه شدی در حال رشد و پیشرفت نیستی، پس بدون شک باید آگاه بشی که در مسیر پسرفتی. وقتی آگاه شدی به این وضعیت، حالا کافیه یک نگاه به افکار و رفتارهات بندازی تا ببینی این افکار و رفتار در چه جهتی و در راستای چه مسیری هستن؟

بعنوان مثال وقتی متوجه میشی که دائما مشغول به خودتخریبی هستی، یا دائما در افکار خودت با بقیه رقابت می‌کنی، یا خودت رو سرزنش می‌کنی و درکل وقتی می‌بینی که افکار و رفتارت کاملا بر علیه خودته، پس متوجه میشی که تو افتادی در مسیر تخریب عزت نفس و در نهایت، نابودی شخصیتت و زندگیت!

همون طور که گفتم، افکار و رفتار مخرب زیادی همراه ما هستند، اما یکی از سمی‌ترین و مخرب‌ترین رفتارها همین خودسرزنشی، خودخوری و خود تنبیهی هست که به شدت از ریشه، عزت نفس ما رو به فنا میده. خب پس بیشتر از این مقدمه رو ادامه نمیدیم و در ادامه میریم برای آگاهی‌ها و توضیحات اصلی.

دلایل خودسرزنشی و خودخوری

ریشه خودتخریبی از کجاست؟

اولین دلیل این اختلال رفتاری داستانش برمی‌گرده به دوران کودکی و نوجوانی ما؛ دقیقا همون جایی که خانواده سعی در تربیت ما داشته. سرزنش کردن و تنبیه کردن قبل از این که توسط خود ما انجام بشه، سال های سال توسط خانواده و والدین انجام شده. مسئله‌ای که وجود داره اینه که پدر و مادر به نیت بد، ما رو سرزنش و تنبیه نمی‌کردن، بلکه اون‌ها تصور می‌کردن که این بهترین و موثر ترین شیوه تربیت و اصلاح فرزنده. برای این که خودِ اون‌ها هم همین سیستم آموزشی و تربینی رو در کودکی تجربه کردن و نسل به نسل این سیستم غلط پیش اومده تا رسیده به من و شما.

علاوه بر این که نگرش والدین بر این اساس بود که سرزنش کردن و تنبیه کردن بهترین شیوه تربیتی هست، بلکه با توجه به اختلال‌هایی که در عزت نفس خودشون هم وجود داشته، این مسئله باعث شدت بیشتر این نوع رفتارهای مخرب اون‌ها با فرزند شده. درواقع پدر یا مادر خودش کلی زندگیِ نکرده داره و وجود خودش پر از خلاءهای شخصیتی هست، لذا حالا سعی می‌کنه فرزندش اون‌ طور که اون می‌خواد زندگی کنه.

مثلا پدر، یک عمر دوست داشته ورزشکار باشه اما با توجه به این که خودش در طول عمرش یک روز هم ورزش نکرده و برای این علاقش وقت نزاشته، حالا دائما فرزندش رو سرزنش می‌کنه که چرا ورزش نمی‌کنه و انتظار داره فرزنش بهترین ورزشکار بشه! یا مادر، دوست داشته پزشک بشه اما نشده و این خلاء و کمبود در وجودش شکل گرفته، لذا حالا به هر قیمتی که شده بچه رو تحت فشار میزاره که فلان رشته پزشکی رو ادامه بده!

همچنبن علاوه بر این‌ها، والدین کامل‌گرا هم دائما فرزندشون رو سرزنش و تنبیه می‌کنن و انتظار دارن بچه مثل ربات و کاملا بی‌نقص و بدون ذره‌ای اشتباه رفتار کنه؛ و این درحالیه که خودِ پدر و مادر سر تا پا غرق در اشتباه و خطا هستن!

خب وقتی که من در تمام دوران کودکی و نوجوانی توسط والدین برای حتی کوچکترین و خنده‌دارترین مسائل سرزنش و تنبیه شدم، طبیعتا این باور در ذهنم شکل می‌گیره که من حق ذره‌ای خطا کردن و اشتباه کردن ندارم و علاوه بر این، اگر خطایی از من سر زد، تنها راه جلوگیری از تکرار اون خطا، خودسرزنشی و تنبیه کردن خودم هست. به بیانی ساده‌تر باید بگم که وقتی تو بزرگ میشی، دیگه پدر و مادر نیستن که تو رو سرزنش یا تنبیه کنن، برای همین حالا خودت شروع می‌کنی به خوددرگیری و خودخوری تا اون خلاء رو پر کنی. حتی ما گاهی می‌بینیم که  این خود تنبیهی و خود درگیری محدود به افکار و احساس نمی‌شه و رسما فرد شروع به خودزنی هم می‌کنه و عملا به جسم خودش آسیب می‌زنه!

به هر صورت شیوه غلط آموزش و تربیت، باعث می‌شه تا تو صاحب یک شخصیت ضعیف، بسیار کامل‌گرا و بی عزت نفس بشی. طبق یک نظریه فلسفی، ما از بدو تولد لوحی پاک و سفید هستیم که توسط خانواده، جامعه، رسانه‌ها و سیستم آموزشی رنگ آمیزی می‌شیم و شکل می‌گیریم. خب متاسفانه باید بگم که در 95 درصد مواقع این لوح پاک و سفید به مزخرف ترین شکل ممکن توسط عوامل بیرونی نه تنها طراحی نمی‌شه بلکه حتی به کثافت کشیده می‌شه و در همین وضعیت به حال خودش رها می‌شه!

یعنی من با عزت نفس خالص متولد می‌شم اما خانواده، جامعه، رسانه و سیستم آموزشی رسما عزت نفس من رو نابود می‌کنن و در نهایت من رو به حال خودم رها می‌کنن. مطلع شدن از این مسئله در ابتدا کمی ناراحت کنندست. خب آدم حسرت می‌خوره وقتی متوجه می‌شه که با عزت نفس و اعتماد به نفسی خالص متولد شده اما این قدرت و الماس درونی توسط عوامل بیرونی نابود شده. طبیعتا آدم دلگیر و نااُمید می‌شه اما این مسئله تا زمانی ناراحت کننده‌ست که ما تصور کنیم قربانی هستیم. لذا به محض این که تو آگاه می‌شی که نه تنها قربانی نیستی بلکه خالقِ زندگی و شخصیتت هستی، حالا دیگه امید سراسر وجودت رو فرا می‌گیره و تبدیل میشی به فردی با انگیزه برای شروعِ بازسازی عزت نفس، شخصیت و زندگیت.

اگر تو الآن در حال مطالعه این مقاله هستی، پس من از تمام وجودم بهت تبریک میگم، چون تو به خالق بودن خودت پی بردی و به همین جهت از تمام وجود در حال کسب آگاهی هستی برای اعمال تغییرات. فقط یادت باشه تغییرات تنها حاصل مطالعه و کسب آگاهی نیست. بلکه حاصل عملکردن به آگاهی‌هاست.

رهایی از خودسرزنشی

دلیل بسیار مهم بعدی که تو خودسرزنشی و خودتنبیهی می‌کنی اینه که تمام ارزش‌ها، اعتبار و هویت خودت رو به نتایج، عوامل و شرایط بیرونی گره زدی. بعنوان مثال من میگم اگر معدلم این نمره بشه، اگر انقدر درآمد کسب کنم، اگر فلان پست و مقام رو به دست بیارم، اگر این تیپ و قیافه رو داشته باشم، اگر این استایل و اندام رو داشته باشم، اگر این روابط رو داشته باشم اونوقت خودم رو ارزشمند می‌دونم و رفتار خوبی با خودم خواهم داشت. حالا جالبه بدونی این نوع نگرش تو رو وارد فاز رقابت با بقیه هم می‌کنه و تو دائما در حال مقایسه خودت با دیگران هستی و دائما در قیاس با دیگران خودت رو تخریب می‌کنی!

پس دلیل بعدی که پیوسته به دلیل قبلی هست، مقایسه کردن خودمون با دیگرانه که باعث می‌شه ما دائما خودتخریبی و خودخوری کنیم.

دلیل بعدی عدم خوددوستی و عدم رفاقت با خوده. آدمی که خودش رو دوست نداشته باشه و حتی از خودش متنفر باشه هم دائما و بی دلیل و حتی سر مسائل خنده‌دار خودش رو سرزنش می‌کنه و کلا به دنبال بهانه هست برای خودسرزنشی و خودخوری و با این روند هم روز به روز حس تنفر در وجودش نسبت به خودش عمیق‌تر می‌شه.

به نظرم سیر داغ و پیاز داغ مقاله رو داریم زیاد می‌کنیم! خخخخ

البته همین خوبه، چون هرچی ریشه‌ای‌تر توضیحات ارائه بشه، تو به درک عمیق‌تری نسبت به این مسئله می‌رسی و طبیعتا راحت‌تر می‌تونی حلش کنی.

خب تا اینجا یک نکته برداری از دلایل خودسرزنشی می‌کنیم:

  • کامل‌گرایی و عدم پذیرش ماهیت انسان بودن.
  • تلاش برای جلوگیری از تکرار خطاها و اشتباه‌ها به شیوه غلط و مخرب.
  • گره زدن اعتبار، هویت و ارزش‌های حقیقیِ خود به نتایج، عوامل و شرایط بیرونی.
  • مقایسه کردن خود با دیگران.
  • عدم خوددوستی و عدم رفاقت با خود.

بسیار خب. تا جایی که تونستم به عوامل مهم و ریشه‌ای خودسرزنشی پرداختم. در ادامه می‌خواهیم آگاه بشیم که چرا ما باید هرچه سریع‌تر دست از خودسرزنشی بکشیم و این رفتار مخرب رو کنار بزاریم …

راهکارهای رهایی از خودسرزنشی و خودخوری

من همیشه بارها و بارها گفتم که بهترین کار اینه که ما به صورت کاملا ریشه‌ای مسائل رو حل کنیم و صرفا فقط برای ماله کشیدن روی مسئله به دنبال راهکارها و تکنیک‌های سطحی نباشیم. و بارها و بارها هم گفتم که پادزهر هر اختلال و چالش، تنها آگاهی هست و بس. یعنی جالبه بدونی که حتی مطالعه مقاله تا همین‌جا و تنها شناخت دلایل خودسرزنشی به تنهایی به تو کمک می‌کنه که تا حد چشمگیری از دست این رفتار مخرب خلاص بشی. یعنی می‌خوام بگم همیشه هم نیاز به راهکارهای عملی نیست و آگاهی به تنهایی کافیست برای رها شدن از یک ضعف یا یک چالش. برای همین باید خدمتت عرض کنم که در ادامه من قرار نیست برای رهایی از خودخوری راهکار فیزیکی و عملی خاصی رو بهت ارائه بدم، بلکه قراره آگاهی‌ها و اطلاعات لازمه رو به‌عنوان پادزهر به ذهنت تزریق کنم تا در نهایت تو خود به خود و مثل آب خوردن از شر خودسرزنشی و خودخوری خلاص بشی.

پس بریم واسه ادامه مبحث …

تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس رو کاملا جدی بگیر

خب دوست گلم؛ اولین مسئله‌ای که تو باید جدی بگیری، تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس هست که مسئله به شدت حیاتی و مهمیه. ولی متاسفانه عامه مردم تصور می‌کنن این دو فاکتور خیلی اهمیت نداره و برای همین زیاد جدی نمی‌گیرن. به زبون خودمونی بخوام بگم، گویا مردم تصور می‌کنن هرچیزی که حتما باعث مرگشون نشه زیاد مهم نیست! درصورتی که نبود عزت نفس یعنی روزی هزار بار مردن و زنده شدن و یعنی رنج و عذاب روحی و روانی و حتی تجربه درد و رنج جسمانی در هر لحظه. مردم نمی‌دونن که نبود عزت نفس چه بلایی سرشون میاره و گویا مردم آگاه نیستن که عدم عزت نفس حتی می‌تونه منجر به خودکشی بشه و ختم کلام آدم‌ها نمی‌فهمن که چه مسئله بسیار مهم و حتی حیاتی رو دارن نادیده می‌گیرن.

درمان خودخوری

از طرفی آدم‌ها تصور می‌کنن که عزت نفس یعنی فقط دوست داشتن خود و یعنی رفیق شدن با خود! و جالبه به واسطه همین نگرش غلط و سطحی خیلی‌ها به غرور و خودشیفتگی کاذب می‌رسن و بدتر باعث نابودی خودشون و زندگیشون میشن. رفیق جان تو باید بدونی که عزت نفس یک مسئله بسیار گسترده هست که در تماااااام جنبه‌های زندگیِ تو سَرَک کشیده و ریشه دوانده. گاهی  بچه‌ها از من سوال می‌پرسن که آقای شجاعی فلان مسئله هم به عزت نفس مربوطه یا فلان ضعف یا مشکل هم به عزت نفس ربط داره؟ و در جواب این بچه ها من می‌گم نه تنها اون مسئله، بلکه هرچیزی که فکرش رو بکنید و فکرش رو نکنید به عزت نفس شما مربوطه!

عزت نفس فقط دوست داشتن خود نیست و فقط احساس ارزشمندی نیست! عزت نفس مجموعه‌ای از فاکتورهای متعدده که خوددوستی در انتهای لیست این مجموعه قرار می‌گیره! شما می‌بینی که دوره‌هایی بنام دوره عزت نفس برگزار می‌شه و در اون دوره تنها به شما خوددوستی و آشتی با خود رو آموزش میدن. درصورتی که اگر به صورت ریشه‌ای و قدم به قدم تمام فاکتورهای لازمه عزت نفس در وجود ما کاشته نشه و پرورش داده نشه، ما تحت هیچ شرایطی نمی‌تونیم به خوددوستی برسیم و رابطه خوبی با خودمون برقرار کنیم. آدمی که با خودش غرق در پوچی و بلاتکلیفی و نفرته و اصلا نمی‌دونه چرا داره زندگی می‌کنه، با چه تکنیک و راهکاری می‌خواد به خوددوستی برسه؟ اصلا بنا به چه دلیل و منطقی باید با خودش آشتی کنه؟!

شخصیتی که له شده و درب و داغونه، در قدم اول نیاز به خوددوستی و عشق به خود نداره!!!

پس عزت نفس مثل یک ساختمان بلند و مستحکمه که اول باید پیِ ریزی بشه، بعد فوندانسیون و اسکلت این ساختمون بنا بشه و بعد آجرها چیده بشه و … . فاکتور خوددوستی و آشتی با خود، می‌شه گفت تنها یکی از دیوارهای این ساختمونه. خب مگه می‌شه قبل از پی ریزی و اسکلت بندی شروع به چیدن دیوار کرد؟! قطعا خیر. اما متاسفانه در اکثر جاها همین یک دیوار رو بعنوان کل داستان عزت نفس به تو معرفی کردن.

حالا من این‌ همه توضیحات رو نوشتم که چی بگم؟

آهااااااا. این‌ها رو نوشتم که بگم اگر درگیر خودسرزنشی هستی، وقتشه که از همین الآن به صورت جدی برای تقویت عزت نفس خودت به صورت ریشه‌ای اقدام کنی و قدم به قدم این مسیر تکاملی رو پیش بری. تو برای ساخت یک پازل زیبا نیاز به تمام تکه‌های پازل داری رفیق جان. شخصیت تو تنها با خوددوستی رشد نمی‌کنه و تکمیل نمی‌شه. آدمی که در یک باتلاق افتاده نمی‌تونه به خوددوستی و آشتی با خود فکر کنه یا نمی‌تونه به این فکر کنه که ارزشمنده!

پس اولین قدم برای رهایی از این رفتارهای مخرب مثل خودسرزنشی، همینه که به طور جدی تصمیم بگیری و اقدام کنی برای افتادن در مسیر توسعه فردی و رشد عزت نفس و شخصیتت. تا زمانی که به صورت منظم و قدم به قدم و طبق اولویت، تکه‌های این پازل رو در کنار هم نچینی، تو به شخصیتی قدرتمند و با عزت نفس و با ثبات نمی‌رسی. مثل خیلی از بچه ها که بجای پیش رفتن اصولی هر دفعه درگیر یک فاکتور می‌شن و درنهایت برمی‌گردن سر جای اولشون.

خب، این از اولین و مهم ترین قدم…

ماهیت انسان بودن خودت رو بپذیر

حالا برای قدم دوم، تو باید ماهیت انسان بودن خودت رو بپذیری دوست گلم. همونطور که گفتم ما ناخواسته کامل‌گرا شدیم و جدی جدی باور کردیم که آدم نباید اصلا اشتباه کنه یا خطا کردن برابر با یک گناه کبیره! یادت میاد بچه که بودی اگر یک لیوان از دستت میوفتاد و می‌شکست چقدر توسط والدین تحقیر و سرزنش می‌شدی؟ در حدی که تصور می‌کردی جرمی یا جنایتی مرتکب شدی! اما همون لیوان رو اگر پدر یا مادر می‌شکست می‌گفتن رفع قضا و بلا بود و آب از آب تکون نمی‌خورد. شاید هم یادت بیاد که توی مدرسه چقدر گرفتنِ نمره 20 مهم بود و چه رقابتی رو ناخواسته بین تو و همکلاسی‌هات برپا می‌کردن؟ طوری که اگر نمره 19/75 هم می‌گرفتی از تمام وجودت ناراحت می‌شدی و می‌زدی زیر گریه! انگار که دنیا روی سرت هوار شده بود؛ و کلی داستان مشابه و آشنای دیگه که شخصیتی کامل‌گرا و صفر و صدی رو برای تو رقم زدن تا جایی که حالا تو از خودت انتظارات ماورایی و غیرممکن داری. درواقع به این نگرش سمی رسیدی که من اگر صد نیستم پس صفرم، اگر من عالی نیستم پس افتضاحم، اگر من اولین نیستم پس آخرینم و …

نگرشی صفر و صدی رو به خوردت دادن که کاملا با ساز و کار زندگی دنیوی و آدم بودن تو مغایرت داره. اینو بفهم عزیز دلم!

تو آدمی! و باید خدمتت عرض کنم آدم جایز الخطا نیست، بلکه حتمی الخطاست! علاوه بر خطا و اشتباه، تو حتی حق این رو داری که حماقت کنی و حق داری یک جاهایی احمقانه‌ترین و حتی خنده‌دار ترین و اشتباه ترین تصمیمات رو بگیری یا کارها رو انجام بدی. جالبه که بدونی وقتی این ماهیت آدم بودن خودت رو نمی‌پذیری و کامل‌گرایانه پیش میری، اتفاقا نه تنها درصد خطا پایین نمیاد بلکه تو مثل یک دست و پا چلفتی رفتار می‌کنی و مثل یک آدم ناآگاه و جاهل تصمیم می‌گیری و پیش میری.

دلیلش کاملا مشخصه، همه‌اش بخاطر ترسه! ترس از خطا کردن باعث بالارفتن درصد خطا می‌شه و برای همین یک فردی که انسان بودن خودش رو نپذیرفته و کامل‌گراست، نه تنها خوب پیش نمیره، بلکه دائما در حال گند زدن و خراب کردنه تا جایی که بعد از مدتی، دیگه از ترس این که اوضاع بدتر نشه دست به هیچ کاری نمی‌زنه و میره توی لاک خودش.

پس تو آآآآآآآدمی عزیز دلم، تو حق داری خطا کنی اشتباه کنی و حتی حماااااااقت کنی. چرا؟ چون تنها راه رشد و تکامل برای تو گذر از مسیر اشتباهات، خطاها و شکست‌هاست. تنها راه رسیدن به آگاهی، بزرگ شدن و پخته شدن، گذر از دل خطاها و اشتباهاست. پس در قدم دوم هم باید انسانیت خودت رو بفهمی و درک کنی و بدونی که تو در جایگاه انسان نقاط قوت و نقاط ضعفی داری که هر دوی این ها برای تکامل و رشدت لازمه.

دوباره ما می‌بینیم که در روانشناسی زرد میگن فقط روی نقاط قوط خودت تمرکز کن، درصورتی که این روند هم مخرب و غلطه. ما باید نسبت به تمام خصلت‌ها چه مثبت چه منفی، چه نقاط قوت و چه نقاط ضعف در وجود خودمون آگاه بشبم و نسبت به اون‌ها به پذیرش برسیم و از هر دو بخش وجودمون نهایت استفاده رو برای رشد و تکامل خودمون ببریم. من به جرعت می‌گم اتفاقا اونقدر که نقاط ضعف تو، به تو خدمت می‌کنن و تو رو هدایت می‌کنن و باعث رشد و پیشرفتت می‌شن، نقاط قوتت این تاثیرگذاری رو ندارن.

رهایی از خودخوری

خودسرزنشی باعث شدت گرفتن و تکرار اشتباه می‌شود

اگر یادت باشه گفتیم که والدین تصور می‌کردن با تنبیه و سرزنش کردن بچه مانعِ تکرار اشتباهش می‌شن، درصورتی که سرزنش و تنبیه اتفاقا به شدت، درصد تکرار خطا رو بالا می‌بره! درواقع حالا تو هم با همین نگرش و تصور، دائما بعد از هر خطا شروع به خودخوری و تنبیه کردن خودت می‌کنی و ناخودآگاه تصور می‌کنی این عمل مانع از تکرار اون اشتباه می‌شه و جالبه که هیچوقت هم این نتیجه حاصل نمی‌شه و اتفاقا شما اون عمل نادرست رو بدتر و با شدت بیشتری تکرار می‌کنی!

به عبارتی باید بگیم که خودسرزنشی و خودخوری، عزت نفس ما رو به شدت تخریب می‌کنه و در نهایت بعد از هر خودتخریبی، ما درگیر بدترین، منفی‌ترین و مخرب‌ترین احساسات و افکار می‌شیم، همین احساس و افکار منفی باعث می‌شه ما تسلط کمتری روی خودمون داشته باشیم و رفتارهای نابه‌هنجارتری رو داشته باشیم و اعمال بدتری رو انجام بدیم و مجددا وارد فاز خودخوری می‌شیم و این چرخه تا ابد ادامه داره. برای درک بهتر این توضیحات، به چرخه باطل پایین خوب دقت کن:

  1. خودسرزنشی
  2. افکار و احساسات منفی
  3. تکرار رفتار غلط و تکرار اشتباه
  4. دوباره خودتخریبی!
  5. افکار و احساسات منفی بیشتر
  6. تکرار اشتباه و خطا با شدت بیشتر!
  7. و تکرار این چرخه سمی تا زمانی که خودسرزنشی متوقف شود.

خب رفیق جان! همونطور که در چرخه بالا می‌بینی، خودخوری نه تنها از تکرار اشتباه جلوگیری نمی‌کنه بلکه خودش باعث و بانی تکرار اشتباهات و تکرار رفتار نامناسب هست. یعنی خودسرزنشی و خودخوری رسما تو رو پرت می‌کنه در یک چرخه منفی تا جایی که عزت نفس و اعتماد به نفس تو نابود بشه و تو اتفاقا غرق بشی در تکرار اشتباهات و حماقت ها …

من خودم به شخصه وقتی به این آگاهی رسیدم گفتم خدااااااای من! پس دلیل تکرار مداوم اشتباهات من همین بوده؟! و به محض این که متوجه این مسئله شدم، دیگه تحت هیچ شرایطی حتی بعد از بزرگترین اشتباهاتم هم خودم رو سرزنش نکردم و نمی‌کنم. چون خیلی خوب فهمیدم ذره‌ای خودتخریبی و خودتنبیهی باعث تکرار اون اشتباه حتی با شدت بیشتر می‌شه. علاوه بر اون وقتی فهمیدم هر بار خودخوری مثل یک تیشه به ریشه عزت نفسم هست، دیگه با تعهد بیشتری پای کنترل رفتارم با خودم ایستادم و تمام تلاشم بر این شد که آگاهانه مانع خودسرزنشی و خودخوری و خودتخریبی بشم.

پس در این بخش از مقاله تو باید با این چرخه سمی و نابود کننده خودتخریبی آگاه می‌شدی تا بهمی چرا باید دست از این رفتار مخرب بکشی. مثل یک بچه که نمی‌دونه آتیش خطرناکه و وقتی یک بار دستش رو به سمت آتیش برد و داغ شد، دیگه خیلی خوب یاد می‌گیره که از آتیش دوری کنه. و این حکایت ماست که نمی‌دونیم خودسرزنشی چه بلایی سر ما میاره. خیلی خب؛ حالا که متوجه شدیم دیگه بعنوان یک آدم عاقل و آگاه از این رفتار مخرب دست می‌کشیم.

درمان خودسرزنشی

برای خود دوستی قید و شرط تعیین نکن

قدم بعدی اینه که تو برای داشتن رابطه خوب با خودت شرط، دلیل، تبصره و ماده تعیین نکنی! خیلی از بچه‌ها به خودشون میگن من اگر این شکلی باشم، اگر اندامم اینطوری باشه، اگر این نتیجه رو بگیرم، اگر فلان جایگاه رو به دست بیارم، اگر انقدر پول داشته باشم و … اونوقت خودم رو دوست دارم و رابطه‌ام با خودم خوب می‌شه! همین سیستم مسخره که تو برای رابطه با خودت می‌چینی باعث می‌شه که دم به دقیقه با خودت در جنگ باش؛ چون معیارهایی هم که تعیین می‌کنی کاملا بی‌منطق و بی‌خوده. مثلا تو فلان بازیگر رو دیدی و خودت رو با اون مقایسه می‌کنی و طبق معیارهای مسخره ذهنت، خودت رو سرکوب می‌کنی و به این نتیجه می‌رسی که تو زشتی پس حتما باید فلان عمل زیبایی رو انجام بدی تا بتونی خودت رو دوست داشته باشی. به همین جهت دائما جلوی آینه خودت رو تخریب می‌کنی و خودخوری می‌کنی که چرا من قیافم این شکلیه ولی فلانی اون شکلیه!

این یک مثال بود. به عنوان یک مثال دیگه، تو میگی من باید به این میزان درآمد در فلان تاریخ برسم. خب ممکنه به احتمال خیلی زیاد تو دقیقا به اون درآمد در اون زمان دقیق نرسی یا فقط بخشیش رو به دست بیاری، این مسئله هم باعث می‌شه تو دوباره شروع کنی به خودسرزنشی و به خودت میگی خاک برسرت! فلانی و فلانی رو ببین از نظر مالی مثل برق دارن رشد می‌کنن ولی تو معلوم نیست داری چه غلطی می‌کنی!

یا مثلا می‌خواهی یک عادت رو ترک کنی و سعی می‌کنی، اما بازهم لغزش می‌کنی، و بعد از این شکست تو دیگه رسما خودت رو می‌بندی به تیربار!!!

یعنی یکی از عوامل تحریک کننده خودخوری، همین ترک عادات یا عهد و پیمان‌هایی هست که ما با خودمون بستیم.

تمام این‌ها رو با ذکر مثال گفتم که بگم وقتشه از همین لحظه، تمام ارزش‌های درونیت رو از عوامل بیرونی، شرایط بیرونی و از نتایج و دستاوردها جدا کنی. سوالی که من ازت دارم اینه که تو مادرت رو برای چی دوست داری؟ آیا غیر از اینه که تو بی قید و شرط دوستش داری؟ آیا تو مادرت رو واسه ظاهرش یا پولش یا مقامش یا اندامش دوست داری؟! یا بی دلیل و بی قید و شرط از تمام وجود دوستش داری؟ خب طبیعتا اگر آدم نرمال و سالمی باشی، میگی والا من از اععععماق وجودم و بدون هیچ قید و شرطی عااااشق مامانم هستم.

پس چرا این رفتار رو نسبت به خودت نداری دوست گلم؟ چرا بحث دوست داشتن بقیه که می‌شه تو هیچ قید و شرط یا تبصره ماده‌ای تعیین نمی‌کنی، اما برای دوست داشتن خودت و برای رفاقت با خودت ایننننهمه ایرادهای مسخره می‌گیری و این همه قید و شرط‌های بی‌خود میزاری؟ پس از همین لحظه درک کن و بفهم که تو به خودیِ خود ارزشمندی و ارزش حقیقی تو رو عوامل بیرونی و اون قید و شرط‌های مسخره تعیین نمی‌کنن. نتایج و دستاوردهای ظاهری و بیرونی، فقط ارزش‌های جانبی رو برای تو به ارمغان میارن و هیچ ارتباطی با ارزش‌های ذاتی و درونی تو ندارن. حله؟

وقتی که دیگه به این نگرش درست و سازنده برسی، می‌دونی که اگر جایی به نتیجه مدِ نظرت نرسیدی یا جایی نتونستی به تعهداتت عمل کنی و اوضاع بر وفق مرادت پیش نرفت، خب آسمون به زمین نیومده و تو حق نداری سر این مسائل خودت رو سرزنش کنی، تحقیر کنی و خودخوری کنی. وقتی فرزندت لیوان از دستش میوفته و می‌شکنه، تو اگر آدم آگاه و با شعوری باشی داد نمی‌زنی هووووووی نفهم بی‌شعور مگه کوری!!! بلکه درحالی که کمک می‌کنی تکه های خرد شده لیوان رو جمع کنه، در کمال آرامش بهش یادآوری می‌کنی دفعات بعد بیشتر دقت کنه.

دست از مقایسه کردن خودت با دیگران بکش

قدم بعدی هم اینه که دست از مقایسه کردن خودت با دیگران برداری. یکی دیگه از نابود کننده‌ترین رفتارها و نگرشها همین مقایسه کردن خودت با بقیه هست. این رفتار نه تنها خودش به تنهایی مخربه بلکه خودسرزنشی رو هم به همراه داره. چرا؟ چون ما در 99درصد مواقع هنگام مقایسه خودمون با دیگران، کاری که می‌کنیم اینه که خودمون رو میزاریم کنار یک نفر و طرف مقابل رو بالا می‌بریم و خودمون رو لِه می‌کنیم! در ذهنمون یک مسابقه غیرمنصفانه با بقیه راه میندازیم و هرچی دست و پا می‌زنیم در خیالات خودمون نهایتا بازنده می‌شیم و هی بیشتر احساس شکست، پوچی و حقارت می‌کنیم و در نهایت بیشتر خودخوری و خودتحقیری می‌کنیم.

دوست خوبم، چیزی که باید نسبت بهش آگاه بشی، اینه که تو نه از کسی عقب‌تری و نه از کسی جلوتر؛ تو سر جای خودت و در مسیر مختص به خودت هستی و تنها رقیب تو هم فقط گذشته تو هست. تلاش تو باید تنها بر این باشه که از دیروز خودت، از هفته گذشته خودت یا ماه گذشته خودت بهتر باشی. احتمالا دنیا به تو نیاز داشته که تو رو آورده روی این کره خاکی. تو رسالت و مسیر خودت رو داری و مقایسه کردن خودت با بقیه مثل یک فحش و ناسزای بزرگه به خودت! این مقایسه حکایت مقایسه سیب و پرتقاله. سیب سیبه و پرتقال هم پرتقال؛ این که یک پرتقال تلاش کنه از سیب جلو بزنه یا از سیب ارزشمندتر بشه کاملا مسخره و غیرمنطقیه! چون پرتقال جایگاه و ارزش‌های مختصل به خودش رو داره.

دنیا به ابراهیم شجاعی نیاز داره، پس من باید بهترین نسخه خودم رو ارائه بدم، نه که تلاش کنم شبیه به فلانی بشم یا با فلان روانشناس یا استاد مسابقه بدم! من خودم هستم در مسیر خودم با رسالت خودم و هدایت‌های مخصوص خودم رو هم از جانب خداوند دریافت می‌کنم و برنامه ریزی مختص خودم رو هم دارم و سبک شخصی خودم رو هم دارم برای پیشبرد زندگی و اهدافم و رشدم. تمام!

اگر که امروز تونستم بهتر از دیروز باشم خب بسیار عالی، اگر نتونستم هم فدای سرم! خب ار فردا مجددا تلاش می‌کنم و در این مسیر تکاملی پیش میرم و تنها خودم رو آپدیت و بروزرسانی می‌کنم. بعد از کسب همین آگاهی هم دیگه از یک جایی به بعد به خودم گفتم هرجا خواستی وارد فاز مقایسه بشی، بجاش چندتا فحش به خودت بدی خیلی بهتره! برای همین دیگه تمام تلاشم بر اینه که وارد فاز مقایسه نشم.

پس دست از مقایسه بکش رفیق جان، چون بخش اعظمی از خودتخریبی‌ها و خوددرگیری‌هات بخاطر همین مسئله هست.

دلایل خودسرزنشی و راهکار برای رهایی از آن | جمع بندی نهایی

در انتهای مقاله می‌خوام بهت بگم که باید بارها و بارها این آگاهی‌ها رو برای خودت یادآوری کنی تا بره به خورد اعماق ذهنت و وجودت، تا جایی که ناخودآگاه افکار و رفتار تو تغییر کنه. پس صادقانه بگم، با یک بار مطالعه این مقاله نتیجه خاصی حاصل نمی‌شه و احتمالا تو چند روزی رو بهتر عمل می‌کنی اما درنهایت برمی‌گردی روی روال غلط قبل. پس بارها و بارها با اشتیاق برای این آگاهی‌ها زمان و انرژی بزار و رفتار های جدید رو آگاهانه و عامدانه توی زندگیت پیاده کن تا روندت به مرور تغییر کنه و اصلاح بشه.

 

دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها