ترس از قضاوت دیگران مثل خیلی از ترسهای دیگه، زندگی رو برای ما سخت و رنج آور میکنه. ترس از قضاوت دیگران هم یکی از مخربهای عزت نفس هست که اگر اون رو از بین نبریم، بدون شک به مرور با چالش های زیادی چه از نظر روانی و چه در زندگی رو به رو خواهیم شد. چند وقت پیش یک مقاله بسیار ارزشمند در رابطه با اهمیت ندادن به حرف و قضاوت مردم بر روی سایت آکادمی ابراهیم شجاعی منتشر شد، که پیشنهاد میکنم بعد از این مقاله، اون رو هم حتما مطالعه کنی.
اما در این مقاله که الآن در حال خوندنش هستی، میخواهیم کمی متفاوتتر و تاثیرگذارتر به ترس از قضاوت دیگران بپردازیم. ماجرا اینه که چند ماه پیش من در پیج اینستاگرام آکادمی، به ترس از قضاوت دیگران پرداختم و در ابتدای اون آموزش هم، خودم از بچه ها خواستم که به بیرحمانهترین شکل ممکن من رو قضاوت کنن!!! بله درسته دوست گلم، بهشون گفتم هرررطور که دوست دارید من رو قضاوت کنید. مثلا حتی میتونید بگید که چرا دماغت گنده هست یا چرا عینکت اینطوره یا این چه لباس پوشیدنه یا صدات چرا اونطوریه و … .
در ابتدا بچه ها انقدر به من لطف و محبت داشتن که در برابر این خواسته مقاومت میکردن، اما با اصرارِ من به هر حال چند تا از بچهها در نهایت انتقاد و قضاوت کردن. خبر خوب اینه که من رفتم و توی آرشیو استوری های پیج گشتم و این محتوای جالب و ارزشمند رو پیدا کردم؛ و حالا اینجا میخوام برای تو دوست گلم هم منتشرش کنم. به بیانی ساده تر، محتوای این مقاله، محتوای آموزشی همون استوریهایی هست که چند ماه پیش روی پیج اینستاگرام آکادمی منتشر شد.
ترس از قضاوت دیگران
خب متن اولین استوری که من منتشر کردم این بود:
یه درخواست متفاوت ازتون دارم. میخوام که بدون هیچ سانسوری من رو نقد کنید و به بیرحمانهترین شکل ممکن انتقاد کنید! من طی این مدت که در کنار هم بودیم، فقط محبت، تعریف و تمجید ازتون دیدم، اما الآن میخوام با هیژده چرخ از روی من رد بشید! لب کلام، با کدوم ویژگی من حال نمیکنی؟ و از کدوم خصلت من بدت میاد؟! هرچیزی توی دلت هست بگو، قول شرف میدم که ذرهای ناراحت نمیشم. پس خداوکیلی، بدون تعارف و رودروایسی، رک و پوست کنده بیا نقد و انتقاد کن. حتی از نظر ظاهری! مثلا اگر واقعا بینی من روی مخته بیا و بگو دماغت خیلی گندست یا مثلا عینکات خیلی مسخرهست!!! این استوری رو هم همینطوری یا تفریحی نزاشتم، دوتا دلیل داره که در ادامه استوریها بهش میپردازیم. پس شوخی نکنید و حتما حس واقعیتون رو بگید.
این متن رو توی استوری گذاشتم و چندتا از بچهها پیام دادن. اما میدونی چی جالبه؟ این که پارادوکسی توی پیام ها بود که حتی خودِ من رو هم متعجب کرد. خب این بچهها که با هم هماهنگ نکرده بودن و هرکسی کاملا صادقانه نظر و دیدگاه خودش رو میفرستاد. حالا در ادامه چندتا از پیام هاشون رو مطالعه میکنی تا خودت هم تعجب کنی.
کامنت اول:
حرف زدناتون یه ذره زننده هست، یعنی بعضی مواقع از کلمات ناخوشایند استفاده میکنید و یهجورایی مغرورانه صحبت میکنید. شایدم من دارم اشتباه برداشت میکنم ولی دیگه خودتون گفتید حرف دلتون رو بزنید.
کامنت دوم:
استاد جان سلام، یک سالی هست که شما رو میشناسم و باهاتون صحبت میکنم و راهنماییم کردید و می کنید … توی این یک سال حرفی نبوده که ناراحت بشم ولی یه خوبی که دارید بدون تعارف حرف میزنید. یعنی قرار نیست قربون صدقه برید وقتی اینجوری صحبت می کنید با لحن جدی و گاهی تند، دقیقا یه زلزله 88 ریشتری درون آدم ایجاد میشه که لامصب دلت خنک شد؟ خیالت راحت شد؟ همین رو میخواستی؟ پس حالا تکون بخور، بجنب، زودباش، یاالله بسه دیگه … و خدایی اصلا همین لحن و گفتارتون بوده که من یکی رو نجات داده. خلاصه مرسی که هستید.
کامنت سوم:
خداوکیلی چون گفتین ناراحت نمیشید میگم، راستش حرفاتون خیلی به دلم میشینه اما تن صداتون و نحوه صحبت کردنتون خیلی دلم رو میزنه و روی مخمه. خیلی عذر میخوام اما وقتی حرف میزنید تن صداتون جوریه که انگار یک آدم معتاد داره صحبت می کنه!!!
کامنت چهارم:
خدایی چه انتقادی استاد؟ شما انقدر قشنگ صحبت میکنید که من از تمام وجودم لذت میبرم. الان نزدیک به یک ماهه توی دوره عزت نفس هستم و شاید باورتون نشه، خداشاهده اگر یه روز وُیسها رو گوش ندم دلم برای صداتون تنگ میشه. چون تک تک کلماتی که توی دوره گفتین پر از نکته هست و هربار که گوش میکنم چیزای جدید پیدا میکنم و از طرفی صداتون بهم آرامش و انرژی میده.
کامنت پنجم:
والا ما که در حد مجازی این مدت شما رو میشناسیم واقعا رفتار بدی ازتون ندیدیم که بخوایم نقد کنیم. فقط تا جایی که یادم میاد از جنگولک بازی هایی که گاها استوری کردید خوشم نیومده. همین. (پی نوشت: گاهی من توی استوری یه کلیپ خندهداری یا طنزی استوری میکردم و ایشون میگه من از اون استوری ها خوشم نیومده و بهتره کاملا جدی باشی.)
کامنت های دیگه هم بود و خب یه سری از بچه ها هم آخرش هیچ انتقادی نکردن و فقط تعریف و تمجید کردن.
غلبه بر ترس از قضاوت دیگران
میبینی دوست گلم؟ درحالی که یک نفر از صدای من بدش میاد و حتی معتقده صدای من شبیه به صدای معتادهاست، از اون طرف، یک شخص دیگه میگه صدات برای من آرامبخشه و اصلا اگر یک روز صدای شما رو نشنوم دلم برای صدات تنگ میشه! از طرفی یک نفر میگه این مسخره بازیا خوب نیست و باید کاملا جدی باشی، و از طرفی دیگه یک نفر میگه اصلا همین شوخ طبعی باعث شده انقدر جذاب بشی. همچنین یکی میگه لحن صحبت کردنت درست نیست و بیان زننده و نادرستی داری، از طرفی یکی میگه اصلا همین فنبیان و لحن گفتارت باعث میشه انقدر حرفات تاثیرگذار باشه. و …
حالا تو بگو من واقعا با ترس از قضاوت دیگران میخوام به کجا برسم؟!
خب بریم به درس هایی که از این پرسش و پاسخ گرفتیم بپردازیم.
درس اول
با توجه به این که متوجه شدیم در بین افراد جامعه اختلاف سلیقه، اختلاف عقاید و بینهایت نگرش وجود داره، پس ما باید این رو بفهمیم که تحت هیچ شرایطی قادر به راضی نگه داشتن همه نیستیم. به عنوان مثال، من از موی بلند خوشم میاد، پس اگر تو موهات رو بلند بزاری قطعا من رو راضی میکنی، اما یک نفر دیگه از موی کوتاه خوشش میاد، پس بدون شک نمیتونی تایید اون رو جلب کنی! اگر موهات رو کوتاه کنی شاید اون راضی بشه، اما حالا منی که موی بلند دوست داشتم ازت راضی نیستم! من معتقدم هنر رشته خیلی خوبیه، پس اگر هنر رو ادامه بدی قطعا تایید من رو دریافت میکنی، اما تایید رفیقت رو نمیتونی دریافت کنی چون اون کاملا معتقده پول تو هنر نیست و ممکنه حتی مسخرهات هم بکنه!
جهان پر از تنوعهاست، تنوع سلیقه، تنوع عقیده، تنوع نگرش، تنوع باورها و تنوع شخصیتها. پس احتمالا زنده کردن یک مرده که صد ساله از دنیا رفته راحت تر از این باشه که بخواهی رضایت همه مردم رو کسب کنی!!! یعنی باور کن رقم زدن یک معجزه در این حد، راحت تر از راضی کردن همه مردمه. چون اصلا این نیاز به تایید همه، کاملا با قوانین جهان هستی مغایرت داره. خیلی خب، اگر واقعا آدم عاقل و بالغی باشی دیگه با همین درس اول متوجه میشی که ترس از قضاوت دیگران هیچ معنایی نداره. پس ما باید کاری که فکر میکنیم درسته رو انجام بدیم. حالا این وسط کسی حس خوبی به ما داره پس ما رو دنبال میکنه و همراهی میکنه، اگرهم بنا به هر دلیلی حال نمیکنه خب میتونه بکشه کنار و پیگیر ما نباشه.
درس دوم
شما باید انتظار هرنوع انتقاد و حتی تخریب رو داشته باشی. من خودم از بچهها خواسته بودم من رو نقد کنن و کاملا هم برام عادی بود. اما جالبه بدونی که یک سری از بچهها به جای من به شدت حرص میخوردن و میگفتن آخه چرااااا این کار رو میکنی و چرا خودت رو میزاری گوشه رینگ و میگی بهت مشت و لگد بزنن؟! یعنی نقد و حتی تخریب به حدی برای برخی از ماها غیرقابل پذیرشه که حتی اگر ببینیم یک نفر دیگه هم داره نقد میشه به شدت اعصابمون به هم میریزه.
پس باید ضدضربه باشی و نسبت به تمام نقد و انتقادها و حتی تخریبها به پذیرش کامل برسی. چرا باید به پذیرش برسی؟ خب بنا به همین توضیحاتی که توی مقاله دادیم. از طرفی باید خدمتت عرض کنم، اگر نقد و انتقاد و تخریبها تاثیر منفی روی روحیت میزاره، دلیلش اینه که تو خودت نسبت به خودت پر از شک و تردیدی. به عنوان مثال: اگر الان یه نفر به من بگه گاو، باید به من بر بخوره؟ یعنی من باید به آدم بودن خودم شک کنم؟! قطعا خیر … پس علاوه بر این آگاهیها، باید تمام شک و تردیدهایی که نسبت به خودت داری رو هم رفع کنی تا دیگه ذره ای ترس از قضاوت دیگران در وجودت باقی نمونه.
چرا باید ترس از قضاوت دیگران را کنار بگذاریم؟ | کلام آخر
ترس از قضاوت دیگران هم مثل بسیای از خلاءهای درونیِ دیگه، ناشی از عزت نفس و اعتماد به نفس پایینه و تنها به خاطر عدم آگاهی، ما درگیر این خلاءها میشیم. پس با کسب همین آگاهیها و همچنین مطالعه دیگر مقالات سایت، بدون شک ترس از قضاوت دیگران دیگه معنایی نخواهد داشت. من هم یک روزی مثل تو، تمام وجودم پر بود از ترس از قضاوت دیگران، اما با رفع کردن شک و تردیدها نسبت به خودم و با تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس و همچنین با کسب آگاهی های لازمه، دیگه این ترس برای همیشه از وجود من پاک شد و حالا من به عنوان انسانی آزاد و رها، تمام و کمال برای خودم و اونطور که دلم میخواد زندگی میکنم، پیش میرم و تصمیم میگیرم و عمل میکنم.
ارادتمند و دوستدار تو، ابراهیم شجاعی