اگر شما در حال مطالعه این مقاله از آکادمی ابراهیم شجاعی هستی، قطعا در این مقطع از زندگیت دچار سختی و مشکلاتی شدی که تو رو تحت فشار زیادی قرار داده. یا شاید هم کلا این سوال برات پیش اومده که چرا ما به عنوان اشرف مخلوقات خداوند، باید انقدر تحت فشار و سختی قرار بگیریم؟! این سوال تقریبا به ذهن تمام مردم جهان خطور کرده و میکنه، اما تعداد معدودی از افراد به صورت جدی به دنبال پاسخ این سوال میرن. پس بهتره همین الان خودت رو به یک هدیه هرچند کوچیک مثل یک استکان چای دعوت کنی و در حالی که از خوردن چایی لذت میبری، ادامه این مقاله ارزشمند رو مطالعه کنی. چون تو دقیقا جزء همون افراد معدودی هستی که با رفتن به دنبال جواب سوالهای مهم زندگیشون، به مرور پیشرفت میکنن و درواقع دوست گلم، تو و امثال تو هستین که 3 درصد افراد متفکر و بزرگ در کل جهان رو تشکیل میدین. خب بیا از بحث اصلی خارج نشیم و آروم آروم بریم سر اصل مطلب.
سختیها و مشکلات در زندگی
اجازه بده در ابتدا از تجربیات خودم در رابطه با سختیها و مشکلات زندگی شروع کنم. به قول اینشتین: موثرترین و بهترین روش آموزش، مثال زدن هست. برای همین من هم در این مقاله قصد دارم تجربه خودم رو مثال بزنم تا شما خیلی راحتتر بتونید با محتوای این مقاله ارتباط برقرار کنید. بسیار خب؛ حدودا سال 1391 بود که من درگیر افسردگی شدید و غرق در هزاران «چِرای بیجواب» شده بودم.
- چرا من باید به این دنیا بیام؟
- چرا باید اینهمه مشکلات و سختی به من تحمیل بشه؟
- چرا من به تنهایی باید تمام این بار سنگین مشکلات رو حمل کنم؟
- اصلا چرا خدا من رو آفرید؟
- آیا واقعا خداوند من رو آفرید تا من رو بفرسته روی کره زمین و تا آخر عمرم من رو مورد آزمایش قرار بده و در نهایت من در حال دست و پا زدن زیر مشکلات و سختی ها بمیرم؟!
- آیا واقعا این سختیها امتحان الهی هستن؟
- اگر هستن، خب اصلا چرا خدا باید انقدر من رو مورد آزمایش قرار بده و اصلا چرا خدا باید انقدر به مخلوق خودش شک داشته باشه؟
- و کلی چرای بیجواب دیگه …
و مهم ترین سوال زندگیم هم این بود که چرا من باید از بدو تولد با یک بیماری وحشتناک و لاعلاج به دنیا بیام و چرا بقیه سالم هستن اما من نیستم؟! بله دوست گلم. من از بدو تولد مبتلا به بیماری نادر پوستی Epidermolysis bullosa شدم. این بیماری در ایران با نام «بیماری پروانهای» هم شناخته میشه و به افرادی که این بیماری رو دارن، بیماران پروانهای گفته میشه. خب بگذریم … تمام اون سوالها یک طرف، این سوال یک طرف. به جایی رسیده بودم که حتی پدر و مادرم رو مقصر میدونستم و میگقتم چرا من رو به دنیا آوردین؟!
خلاصه که، تمام این سوالها به مرور بیشتر و پیچیدهتر میشد، اما جوابی براشون نبود. جوابی نبود چون آدم آگاه، پخته و دانایی اطراف من وجود نداشت که توانایی پاسخ به این سوالها رو داشته باشه. هر سوالی که میپرسیدم از جانب خانواده و اطرافیان فقط با یک مشت پاسخ مسخره و بیمنطق مواجه میشدم که نه تنها من رو آروم نمیکرد، بلکه حالم بدتر هم میشد.
بعد از گذشت دو سال افسردگی شدید، در نهایت یک شب حوالی ساعت 3 صبح با خودم اتمام حجت کردم. با خودم گفتم یا همین الان خودت رو خلاص کن، یا بلند شو و خودت رو جمع کن و ارزشمند و شرافتمندانه زندگی کن. به خودم گفتم اصلا فرض کن زندگی چیزیه که با این شرایط فعلی بهت تحمیل شده! پس یا نپذیرش و خودت رو خلاص کن، یا بلند شو و به این وضعیت فلاکتبار خاتمه بده؛ و از همون شب بود که تغییر و تحول اساسی در زندگی من شروع شد.
تمام اینها رو گفتم تا بگم این سوالها فقط برای شخص من یا برای شخص شما نیست. درواقع تمام مردم جهان وقتی به مشکلات و سختیهای زندگی بر میخورن، سرشون پر میشه از چراهای بیجواب. ببین دوست گلم، ممکنه تو هم مثل من شبهایی یا روزهایی رو در خیابون راه رفتی و فریاد کشیدی و گفتی آخهههه چرااااااا منننن؟ چراااااا بین اینهمه آدمممم منننن باااااید درگیر این مشکل یا مشکلات بشم؟؟؟ و در حالی که رو به آسمون داد میزنی، اشکهاتم سرازیر میشن. اشک هایی که از سر دلسوزی برای خودت میریزن! ممکنه حتی مثل من در مقطعی از زندگیت کافر شده باشی و حتی کُفر گفته باشی! ممکنه حتی تا مرز خودکشی هم پیش رفته باشی؛ اما مدام یک ندای درونی توی گوشت زمزمه میکرده که نه، هنوز هم فرصت هست و هنوز هم میتونی برگردی …
تمام این ها دلیلش این هست که فکر میکنی نسبت بهت ظلم شده و حتی خدا هم بهت رحم نمیکنه، چه برسه به بندههای خدا! درواقع وقتی من زمانی داد میزدم و به خدا میگفتم چرا من باید این همه سختی رو متحمل بشم؟ خب برای این که تصور میکردم خدا من رو آورده روی زمین تا دهن من رو رسما سرویس کنه، و از این طرف هم خانواد به من میگفتن انقدر کفر نگو، میری جهنم! این حرفهای مذهبی و مخرب خانواده هم باعث میشد که من بیشتر شاکی بشم و میگفتم آخههههه یعنی چیییی؟ من توی این دنیای مزخرفش کم بدبختی کشیدم، حالا قراره اون دنیا هم با ابزار شکنجه بیان به پیشوازم؟! میدونی؟ الان که دارم این ها رو مینویسم و دارم اون خاطرات رو مرور میکنم، یک لبخند جالبی اومده روی لبهام. دارم پیش خودم فکر میکنم که واقعا من چقدر خام بودم و ناآگاه بودن چقدر به من لطمه زد. البته که اگر بخواهیم بصورت حرفهای به قضیه نگاه کنیم، خب باید بگیم که اتفاقا همین مقطع از زندگی باعث شد تا شُکی به من وارد بشه و به من کمک کنه برای ایجاد تحولی عظیم.
از طریق لینک زیر میتونی بیوگرافی بنده رو کامل مطالعه کنی:
و اما حالا …
وقتش رسیده تا بریم سر اصل مطلب که اون هم چیزی نیست جزء: «دلیل وجود مشکلات و سختیها در زندگی»
علت مشکلات و سختی ها در زندگی چیست؟
در ابتدای راه و مسیر زندگی، ما فکر میکنیم که مشکلات کمر بستن به نابودی ما، و تا ما رو از پا در نیارن بیخیال نمیشن. حالا جالبه که نود درصد مسلمانها و اون دسته از افرادی که مثلا خدا رو باور دارن میگن که این ها امتحان الهی هست، لذا اینجا باید مقاومت کنی و پدرت در بیاد تا اون دنیا رو به خوبی و خوشی بگذرونی. درواقع این افراد متدین، معتقد هستن که این دنیا هرچی بیشتر درد بکشی و پوست از سرت کنده بشه، در عوض اون دنیات ساختهتر و زیباتر میشه!
خب حقیقتا من از همون بچگی با شنیدن اینجور فلسفهها، کلا برگام ریخت و اصلا همچین چیزی برام قابل هضم نبود. دسته دوم هم افرادی بودن که میگفتن بابا خدا کجا بود؟ این دنیا و وجود ما همش اتفاقیه و دیگه چیزیه که رخ داده و باید همینطوری مسخرهوار سپری کنیم تا همین دو روز باقی مونده از عمر هم بیاد بره و سریع بریم شَرِمون رو کم کنیم از این دنیای به درد نخور. خب این فلسفه هم برام قابل قبول نبود. چون به وجود خدا ایمان داشتم و به حقانیت جهان آفرینش باور داشتم، و درواقع تا حدودی میدونستم که بلاخره یک دلیلی داره که این جهان و ما به وجود اومدیم. اما خب وجود اونهمه سختی و مشکلات برام قابل هضم نبود و واقعا سوال شده بود برام که چرا باید انقدر درگیر مشکلات باشم. از این جای مقاله به بعد میخوام مطالعاتم و از همه مهمتر تجربیات شخصیم رو در رابطه با دلیل وجود سختیها و مشکلات در زندگی رو با شما دوستان گلم به اشتراک بزارم.
علت مشکلات زیاد در زندگی
خب در اولین قدم باید بهت بگم که، تا الان هرچی دیدگاه و باور در رابطه با مشکلات و تضادهای زندگی داشتی رو کلا دور بریز. درواقع اصلا اونطور که شما فکر میکنید نیست و مشکلات برای نابودی ما نیومدن. مشکلات حتی برای زجر دادن و سختی کشیدن تو هم نیومدن، و هیچ امتحانی هم در کار نبوده و نیست! اجازه بده همینجا یک سوال بپرسم: به نظرت دلیل تمام این پیشرفتها و تکاملی که بشر از میلیونها سال پیش تا به امروز تجربه کرده چی بوده؟
قرار نیست شما خودت رو گول بزنی یا خودت رو الکی قانع کنی!
ببین، من در این مقاله قصد ندارم تو رو قانع کنم. درواقع اصلا لزومی نمیبینم که بخوام سعی کنم کسی رو قانع کنم. اگر تو در حال مطالعه این مقاله هستی، قطعا مشتاقی که تجارب و اطلاعات بنده در این رابطه رو داشته باشی. پس اگر یک درصد فکر میکنی من فقط دارم خودم یا شما رو گول میزنم و درواقع قراره قانعت کنم که فقط با مشکلات و سختیها یک جوری کنار بیای، همین الان مطالعه این مقاله رو بیخیال شو و مرورگر رو هم ببند!
من باز هم تاکید میکنم که هیچ گونه تلاشی نمیکنم تا کسی رو قانع کنم. من فقط و فقط تجربیات و درکی که از سازوکار جهان هستی به دست آوردم و در زندگی شخصیم پیاده کردم رو در این مقاله و در این سایت با شما به اشتراک میزارم، و از این جا به بعدش به شما بستگی داره که چه برداشتی میکنید. این مسئله همین الان یادم اومد و گفتم همین بخش از مقاله بنویسمش قطعا بهتره.
دلیل پیشرفت و تکامل ما چیست؟
خب بریم سروقت سوالی که پرسیده بودم. به نظرت دلیل تمام این پیشرفتها و تکاملی که انسان از میلیونها سال پیش تا به حال پشت سر گذاشته چی بوده و هست؟ ببین دوست گلم، یک زمانی بشر به این پی برد که نباید لخت بگرده و خیلی بهتره که پوشیده باشه؛ و این شد که به مرور و با تکامل، لباسها به وجود اومدن و الآن من و تو با یک اشاره میتونیم هر لباسی رو با هر رنگ و استایلی که میخوایم تهیه کنیم. یک زمانی بشر فهمید که در غار یا چادر امنیت جانی نداره و این شد که به مرور ساختمونها به وجود اومدن و الان ما میبینیم که نه تنها ساختمون، بلکه آپارتمان و آسمان خراشهای عظیم به دست بشر ساخته شده. یک زمانی بشر فهمید برای هر دردی، درمانی هست و شروع کرد به کشف داروهای مختلف. یک زمانی بشر فهمید برای جا به جا شدن باید چیزی اختیار کنه، و شروع کرد به رام کردن اسبها و شترها و … مدتها و سالیان بعد فهمید جا به جایی با حیوانات سخته و امنیت نداره و این شد که اتومبیلها اختراع شدن و خوده اتومبیلها هم کلی تکامل رو طی کردن. یک زمانی بشر فهمید که نیاز داره بتونه راحت از راه دور با دوستانش ارتباط برقرار کنه و این شد که الان تلفنها به وجود اومدن. بعدش پی برد که نیاز داره تلفن رو همراه خودش داشته باشه و حمل کنه و در نهایت گوشیهای موبایل به وجود اومدن. باز هم مثال بزنم؟! یا کافیه؟
درواقع این مثالهای کلیشهای رو نوشتم که بگم مشکلات و سختیها به وجود اومدن تا تو بفهمی دقیقا چی میخوای و دقیقا متوجه بشی که چه هدفی رو باید در نظر بگیری. این جهان رو به تکامل و پیشرفته، و تو نمیتونی راکد بمونی. برای همینه که دنیا مشکلات و سختیها رو میفرسته سراغت تا بهت بفهمونه که هدفت و رسالتت چیه. مشکلات و سختیها میان تا خواستهها و رویاهای تو شفافتر بشن و بهت بفهمونن دقیقا به سمت چه چیزی باید بری. ما آسایش و رفاهی که الان داریم رو مدیون مشکلات و سختیهایی هستیم که گذشتگان ما کشیدن.
اگر همه چیز اوکی و خوب باشه که دیگه پیشرفتی در کار نیست. ما نمیتونیم در این جهان تکاملی انتظار رکود رو داشته باشیم. شما میتونی بهشت واقعی رو همینجا برای خودت بسازی و از لحظه لحظه زندگی رویاییت نهایت لذت رو ببری، اما باید این رو یادت باشه که حتی اگر به اوج ثروت، نعمت، آرامش و آسایش هم رسیدی، بااااز هم باید به پیشرفت و تکامل خودت ادامه بدی؛ در غیر اینصورت دوباره سر و کله مشکلات و سختیها پیدا میشه و دوباره روز از نو روزی از نو …!
مشکلات و سختی ها وظیفشون اینه که مدام به تو یادآوری کنن که مسیر درست کجاست. ببین دوست گلم، این جهان اصلا با من و تو شوخی نداره. شما یا با هدفمند شدن و موفق شدنِ خودت به طی کردن تکامل این جهان کمک میکنی، یا این جهان استخونهات رو میشکنه! (انقدر خشن گفتم که به جدیت ماجرا پی ببری!) تو موظف هستی که به تکامل خودت و این جهان کمک کنی، در غیر اینصورت در این کره خاکی جایی نداری و به همین دلیل هم جهان انقدر با سختیها و مشکلات بهت حمله میکنه تا سر عقل بیای! اما باید این رو هم بدونی که اگر هدفمند بشی و بیوفتی در مسیر ترقی و حلِ مشکلات، به مرور، زمین و زمان و فلک و ابر و باد و مَه و خورشید دست به دست هم میدن تا یک زندگی رویایی رو برات بسازن تا تو بتونی در آرامش، رفاه و امکانات بیشتر به تکامل این جهان کمک کنی.
برای همینه که ما میگیم یا تو از مشکلات و سختیها پله میسازی برای بالا رفتن، یا یکییکی مشکلات رو میزاری روی سرت و زیرشون له میشی. از این دو حالت خارج نیست! وقتی که مشکلات مالی روی سرت خراب میشن، باید بفهمی که رسالتت اینه که بری به دنبال ثروتمند شدن و اونقدر ثروت به دست بیاری که به یک خَیِر بزرگ تبدیل بشی. وقتی که مشکل روابط داری، باید بفهمی که رسالتت اینه که به اوج روابط بینظیر اجتماعی و عاطفی برسی و به یک شخصیت کاریزماتیک تبدیل بشی. وقتی بیماری جسمانی داری، باید بری به دنبال سلامتیت و با تمام قدرت درونی تلاش کنی برای سالم شدن و به یک الگوی بینظیر برای همه تبدیل بشی.
واقعیت زندگی هر شخص متفاوت است
خب، ما تمام اینها رو گفتیم اما ممکنه تو همچنان بگی بروووو بابا دلت خوشه! سه ساعت چرت و پرت گفتی که فقط دل خودت رو خوش کنی و از واقعیت فرار کنی! حتما دیدی بعضیا رو که میگن باااااید با واقعیت کنار بیای … حالا سوالی که پیش میاد اینه که کدوم واقعیت؟! یکی ثروتمنده یکی فقیر. از دید ثروتمند، پولدار شدن مثل آب خوردنه و از دید فقیر، پولدار شدن غیرممکنه مگر از راه خلاف. بلاخره کدوم واقعیته؟
ببین دوست گلم، واقعیت زندگی هر شخص متفاوته. واقعیت زندگی هر شخص حاصل محیط، خانواده، افکار، باورها، تصمیمات و عملکردش هست. واقعیت زندگی من با شما زمین تا آسمون فرق داره و نتایج زندگی هر انسانی حاصل عملکرد و طرز تفکرش هست.
پولدار به فقیر میگه: تو بی عرضهای و بلد نیستی پول در بیاری. فقیر هم به پول دار میگه: بعله من هم اگر دزدی میکردم و مال حروم میخوردم و سر مردم کلاه میزاشتم قطغا الان وضع مالیم خوب بود! درواقع شما زندگی و اتفاقات زندگی رو اونطور که دلت میخواد و بسته به شرایط خودت میبینی؛ لذا اگر فکر میکنی مشکلات و سختیهای زندگی فقط به جهت درد و رنج و به جهت نابودی تو پیش اومدن، پس قطعا برای تو همینطور خواهد بود و به زودی زیر دست و پای مشکلات لِه خواهید شد و جهان جوری نابودت میکنه که انگار اصلا وجود نداشتی! اما اگر بر این باور هستی که مشکلات و سختیها میان که تو رو بزرگتر و قویتر کنن و بهت کمک کنن تا پیشرفت کنی، پس شک نکن که برای تو همینطور خواهد بود و به زودی به اوج موفقیت و زندگی رویایی دست پیدا میکنی. چرا که بِیس و اساس جهان بر پایه پیشرفت بنا شده و وقتی تو با سیستمش همجهت و هم عقیده میشی، اون هم تمام تلاشش رو میکنه تا همه چیز رو برای پیشرفت تو فراهم کنه.
درواقع برای همینه که من در اواسط مقاله گفتم اصلا سعی ندارم کسی رو قانع کنم. وقتی شما باور داری که مشکلات با هدف نابودی شما پدیدار شدن، خب دیگه من چطور میتونم قانعت کنم که اینطور نیست؟ درواقع کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد، اما کسی که خودش رو زده به خواب هرگز … من هیچوقت این جسارت رو نمیکنم که بگم تو خودت رو به خواب زدی! اما باور کن تا وقتی خودت تصمیم به تغییر دیدگاه، باورها و عملکردت نگیری، حتی خدا هم کاری از دستش بر نمیاد، چه برسه به من.
بعنوان مثال، همونطور که گفتم من بعد از دو سال، یک شب تصمیم به تغییر گرفتم. درواقع خودم تصمیم گرفتم و اگر تا قبل از اون کسی به من میگفت افسرده نباش، من به شدت باهاش برخورد میکردم. میدونی چرا؟ چون افسردگی، غم و غصه، قربانی بودن و بدبختی انتخاب خودم بود و برای همین اگر کسی راجع به تغییر دیدگاه و تغییر سبک زندگی با من صحبت میکرد، من خیلی قاطعانه و حتی پرخاشگرانه باهاش برخورد میکردم. درکل بحث اینه که تو انتخاب میکنی که چطور پیش بری. اما یادت باشه وقتی یک مسیر رو با یک سری دیدگاه، افکار، باور ها و عملکردهایی پیش میری و بعد از مدت زیادی نتیجه خاصی نمیگیری، خب بااااید این مسیر و سبک و استایل رو کلا عوض کنی؛ و این چیزی بود که من بعد از دو سال بلاخره فهمیدم …
گاهی اتفاقات به ظاهر مشکل هستند
گاهی اوقات هم هست که اتفاقات در ظاهر مشکل و بد هستن! درواقع یک اتفاقی در زندگیت رخ میده و تو میگی دیگه تمووووم. این دیگه بدترین اتفاقی بود که میتونست واسم رخ بده و شک ندارم دیگه کارم تمومه. درصورتی که این اتفاقِ به ظاهر بد، یک معجزه در دل خودش به همراه داره که تنها لازمه تو اون رو ببینی و به سمتش دست دراز کنی. مثلا ممکنه شما از شغلت اخراج بشی، و بعد از این اتفاق تمام اُمیدت رو از دست میدی و تمام برنامههات به هم ریخته و میگی خدایا چکار کنم؟ من تمام اُمیدم به حقوق همین شغل بود. اما خبر نداری که یک کار با شرایط بسیار بهتر و عالیتر قراره سر راهت قرار بگیره؛ یا بنا به دلایلی یک رابطه عاطفی رو کات کردی و پیش خودت این تصور رو میکنی که شکست خوردی. درصورتی که خبر نداری قراره یک آدم خیلیخیلی بهتر باهات وارد رابطه بشه و نمیدونی که در بطن ماجرا، این جدایی چقدر به نفعت خواهد بود! یا حتی اگر وارد رابطه جدید هم نشی، همون جدایی به تنهایی در ظاهر منفی و بد به چشم میاد، اما در بطن این تصمیم شما از کلی وقایع تلخ و دردناک که میتونست در ادامه این رابطه رخ بده جلوگیری کردی.
افکار و باورهای قدیمی، اتفاقات و مشکلات قدیمی را به همراه دارد
البته یادت باشه که اینها زمانی رخ میده که تو ذهنت رو کنترل کنی و باور و ایمان داشته باشی که پایان هر اتفاقی برای تو خوب تموم میشه. اگر نتونی به مرور به چنین دیدگاه و طرز تفکری برسی، خب قطعا نه تنها اتفاقات بد تمام نمیشه، بلکه روی هم انباشته میشن و حتی به طرز بیخودی تکرار میشن! در چنین وضعیتی دیگه واقعا پدر آدم در میاد. خب چه چیزی بیشتر از این اعصاب آدم رو به هم میریزه که مشکلات تکراری و پشت سر هم رخ بدن؟ با این تفاسیر، اولا یادت باشه که اگر درسی رو از زندگی یاد نگیری، روزگار انقددددر تکرارش میکنه تا یادش بگیری! دوما یادت باشه که باورها، افکار و عملکردی که اینهمه مشکلات و سختیها رو به وجود آورده، نمیتونه همین مشکلات رو از بین ببره.
تغییر دیدگاه و باورها نیاز به تکامل دارد
درکل وقتی بپذیری که مشکلات و سختیها برای تکامل و رشد شما اومدن، قطعا به مرور درکت از سازوکار جهان و اتفاقات زندگیت درستتر و سازندهتر میشه. باید در نظر داشته باشی که این هم با تکامل به دست میاد. پس انتظار نداشته باش یک شبه به درک درستی برسی یا مثلا ذهنت کاملا و در لحظه این مسئله رو بپذیره.
انسان بیدغدغه نمیتواند زندگی کند
به هر صورت این رو باید بپذیری که انسان بی دغدغه نمیتونه زندگی کنه! اگر دقت کرده باشی، بارها در زندگی پیش میاد که تو به یک آرامش نسبی میرسی و صرفا کارت میشه خوردن و خوابیدن، اما باز هم خودت برای خودت دغدغه میتراشی و خودت رو درگیر مسائلی میکنی؛ که این هم خیلی خوبه چون خصلتیه که خداوند در وجود ما قرار داده برای پیشرفت و برای جلوگیری از رکود..
دغدغه ها هم خوب و بد دارند
اما باید این رو هم بدونی که دغدغهها خیلی فرق میکنه دوست گلم. خیلی تفاوت هست بین این که تو درگیر این باشی که قسط وامت، کرایه خونهات و کلی بدهی دیگه رو چطور تامین کنی، تا این که دغدغهات این باشه که ثروت و داراییت رو روی کدوم ایده و برنامهات سرمایه گذاری کنی. خیلی فرق میکنه بین کسی که از غریبه و دوست و رفیق و حتی خانواده آسیب میخوره و همه اطرافیانش باهاش درگیرن، تا کسی که انقدر دوست و رفیق خوب و قابل اعتماد اطرافش هست و انقدر رابطهاش با خانوادهاش عالیه که نمیدونه با کدوم یکی وقت بگذرونه! پس همونطور که گفتم دغدغه همیشه وجود داره. یعنی حتی اگر نباشه هم خودت برای خودت دغدغه ایجاد میکنی. اما یادت باشه دغدغهها میتونه خیلی متفاوت باشه.
هدف از زندگی، آرامش و تکامل است
یکی دیگه از دلایلی که خیلی باعث شده ما واقعا فکر کنیم مشکلات برای نابودی و رنج دادن ما اومدن، این هست که از بدو تولد تا بزرگسالی به ما گفتن انسان در رنج به دنیا اومده و در رنج هم از دنیا میره و این دنیا مکان آزمایش الهی هست! درواقع یک سیبی رو آدم و حوا خوردن و ما باید تقاص اشتباه این دو مخلوق عزیز رو پس بدیم! این باورهای مذهبی خصوصا در ایران متاسفانه به شدت همه گیر شد و تا همین لحظه هم این دیدگاه نسل به نسل منتقل میشه. البته که در دنیای مدرن امروزی، ملت انقدر وادار به تفکر شدن که اینطور باورهای مذهبی خوشبختانه خیلی کاهش پیدا کرده. اما خب به هر صورت هنوز هم بخش قابل توجهی از جامعه ما مذهبیه و لذا باورهای اینچنینی همچنان در بسیاری از خانوادهها پابرجاست.
یادمه یک بنده خدایی میگفت: این مسئله حتی سخن خودِ خدا هم هست. چون در قرآن آیه اومده که ما شما را در رنج آفریدیم! خب با توجه به این که این افراد توهم دانایی دارن و خیلی قاطعانه حرف میزنن و اصلا اهل مباحثه منطقی نیستن، به همین دلیل من چیزی نگفتم و سکوت کردم. اما اینجا به حرفش اشاره کردم که به تو بگم بله کاملا درسته، خداوند در سوره البلد، آیه 4 به طور کاملا شفاف گفته که: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ». یعنی: همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم.
اما بزرگترین اشتباه در مطالعه کتب آسمانی اینه که شما تنها به یک آیه بسنده کنی و فقط همون رو ملاک قرار بدی. کتب مقدس و دینی از جمله قرآن باید به طور کامل و هدفمند مطالعه بشن تا به ماهیت و ذات حقیقی این کتب پی ببرید و همچنین بدترین نحوه مطالعه کتابی مثل قرآن هم اینه که یک جانبه و تک بُعدی به محتوای این کتاب نگاه کنید.
این شیوه مطالعه رو داعشیها و امثالهم پیش میگرفتن و بیتوجه به ذات این کتاب و بیتوجه به کلیت مباحث، فقط به یک آیه استناد میکردند و به واسطه همون آیه جنایات شدیدی رو مرتکب میشدند! لب کلام اینه که کتابهای مقدس باید با ذهنی باز، به صورت هدفمند و کامل مطالعه بشن. استناد به یک آیه، شما رو به شدت دچار انحراف میکنه، لذا وقتی که شما کتاب قرآن رو به صورت هدفمند و بدون زاویه دید مذهبی مطالعه کنی، متوجه میشی که در گوشه و کنار محتوای این کتاب به شما وعده هدایت و همراهی الله داده شده. همواره به شما گفته شده اگر به خداوند یکتا متصل باشی نه رنجی و نه غمی شما رو فرا نمیگیره و اگر هم دچار چالشی بشید با صبر و هدایت الهی از اون چالش و سختی عبور میکنید.
خیلی خب، اگر بارها و بارها چنین وعدههایی از جانب الله به ما داده شده، پس معنای این آیه دقیقا چیه؟ کاملا مشخصه رفیق جان، معناش اینه که ما در رنج و سختی آفریده شدیم تا واااادار و مجبور به حرکت بشیم و در مسیر تکامل بیوفتیم. این دقیقا همون چیزیه که من سه ساعته در این مقاله دارم توضیحش میدم. بشر به طور ذاتی تمایل به رکود و منطقه امن داره، لذا تنها چیزی که میتونه اون رو وادار به حرکت کنه، همین سختیها و چالشهاست.
خلاصه که این مثال رو زدم تا به عمق فاجعه پی ببرید و بفهمید همین آدمهایی که ادعای مسلمونی یا خداپرستی میکنن هم 90درصدشون اصلا درک درستی از قرآن ندارن و در کمال تاسف اصلا این کتاب رو بیطرف و روشنفکرانه مطالعه نکردن. اگر هم مطالعه کردن فقط از دریچه مذهب بوده، نه از دریچه توسعه فردی یا معنویت؛ حتی خودشون نرفتن پیگیر بشن که ببینن خدا چی گفته و روی چی تاکید داشته، یا روی چی تاکید نداشته. یعنی همینطوری در گوششون خوندن و اینها هم میان واسه من و شما طوطی وار بلغور میکنن!!!
درکل ما حتی اگر از دید قرآن هم به این مسئله نگاه کنیم، خدا گفته که سختیها و مشکلات برای تکامل و پیشرفت شما اومدن و جالبه بدونید که توی تمام آیات خداوند به شدت گفته غمگین نباشید. جالبه نه؟ چیزی که مبلغین مذهب دقیقا برعکسش رو به ما گفتن. درواقع گفتن و میگن هرچی غمگینتر باشی و بیشتر گریه کنی و یک زندگی درویشوار رو سپری کنی نزد خدا عزیزتری و فلان و بهمان … دوست خوبم من دارم با سند و مدرک حرف میزنم. اگر حرفم رو باور نداری، پس برو در قرآن تمام آیاتی که در اونها کلمه «حُزن» بکار رفته رو با معنی فارسی مطالعه کن. حزن به معنای غم و غصه هست. در تمامی آیاتی که کلمه حزن در اونها به کار رفته شده، خداوند به شدت شما رو از غمگین بودن نَهی کرده. همچنین هرجا هم که با پیامبر صحبت کرده بهش گفته غمگین نباش که سرانجام همه چیز به نفع تو خواهد بود!
خب به نظر شما اگر هدف از زندگی تجربه آرامش و پیشرفت نیست، پس چرا خداوند انقدر تاکید داره بر کنترل ذهن و دوری از غم و غصه و شاد زیستن؟ من اگر مثال قرآن رو میزنم، چون در ممکلت ما باب شده که دیگه کسی زیاد اعتقادی به دین و مذهب نداره. درواقع میخوام بگم سوای از این که شما متدین یا مذهبی باشی یا نباشی، مسئله اینه که همین قرآن هم دقیقا داره به این مسئله با تاکید فراوان اشاره میکنه. اما خب کو گوش شنوا و چشم بینا؟ وقتی که ما تمام اطلاعاتمون و دانستههامون محدود به یک مشت شنیدههای مزخرفه، و وقتی ما حتی همت نمیکنیم پیگیر بشیم که ببینیم دینی که به ما گفتن این دین توئه، اصلا حقیقتش چیه؟ نتیجش میشه زندگی با اینهمه باور مخرب و محدود کننده و درنهایت به جایی میرسیم که فکر میکنیم کلا هدف از خلقت، آزمایش ما بوده و درکل ما باید پدرمون در بیاد.
حالا جالبه که از اون طرف هم بهت میگن تو اشرف مخلوقاتی. خب بابا این حرفای پارادوکسیکال چیه خداوکیلی؟! اگر واقعا اشرف مخلوقاتیم، پس چرا میگین خدا قراره در این دنیا و در اون دنیا عذابمون بده؟! اگر واقعا خدا میخواد اینطور کنه، پس چرا میگین خدا عاشق شماست و شما اشرف مخلوقاتین؟! واقعا اینهمه تضاد و پارادوکس مسخره عجیبه …
بعد که میای قرآن رو به دور از مذهب و باورهای کهنه مطالعه میکنی متوجه میشی که خودِ خدا همش گفته شاد باشین و از غم دوری کنید، با اتصال به من پیشرفت کنید و با پیشرفتتون به تکامل جهان کمک کنین و دست چهارتا بنده خدای دیگه رو هم بگیرین و اگر به من متصل باشید، در زندگیتون غم، ترس، اندوه و نگرانی هیچ معنایی نخواهد داشت و و و …
درکل باز هم همه چیز به دیدگاه تو بر میگرده. بعد از اینهمه توضیح، تفسیر و سعی و تلاش من برای شفاف سازی، از اینجا به بعد دیگه پای خودته که میخواهی دیدت رو عوض کنی یا طبق روال قبل پیش بری. راااااااستی، تا یادم نرفته بگم که اگر دوست داشتی یه سر به «کانال تلگرام آکادمی» هم بزن.
آی دی کانال تلگرام: ESH_IR@
کلام آخر و جمع بندی نهایی
ختم کلام باید بگم که دوست عزیزم، شماهم باید در طول زندگیت با رفع مشکلات شخصیت، هم خودت پیشرفت کنی و هم برای نسلهای بعد دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنی. یادته مثال زدم و گفتم که زمان قدیم بشر فهمید که جا به جایی با حیوانات واقعا سخته و امنیت نداره؟ خب اگر نسلهای پیشینِ ما برای این چالش اقدام نمیکردن و مثل ما فقط مینالیدن و غر میزدن که الان ما باید همچنان با اسب و خر و قاطر جا به جا می شدیم! و نه اتومبیلی بود و نه هواپیمایی و نه هیچ چیزه دیگه. یا الان به جای تلفن باید همچنان با دود به هم پیام میدادیم یا همچنان در غار سپری میکردیم! یک چیزی رو بهت میگم یادت بمونه: همیشه یادت باشه تنها چیزی که علاج نداره مرگه!!!
درواقع در بدترین شرایط هم فکر نکن به ته خط رسیدی. چون ته خطی وجود نداره و ته خط در این دنیا فقط مرگه. پس به جای غُر زدن و نالیدن، بلند شو و همین الان پر انرژی سعی کن تک تک مشکلات رو حل کنی و با این کار، هم زندگی خودت رو گسترش بدی و به موفقیت و آرامش فردی برسی، و هم باعث بشی نسلهای بعد آسایش و آرامش و رفاه بیشتری رو تجربه کنن.
اگر تا اینجا یعنی انتهای این مقاله رو مطالعه کردی، اول باید ازت تشکر کنم که برای این مقاله ارزش قائل شدی و همچنین باید بهت تبریک بگم که انقدر برای خودت ارزش قائلی که انقدر وقت میزاری برای گسترش آگاهی و دانشت؛ درضمن یادت باشه زیاد کردن و بالا بردن آگاهی به تنهایی هیچ کمکی به تو نمیکنه و باید از جایی به بعد تصمیم جدی بگیری که به این آگاهیها و دانستهها عمل کنی.
در این مقاله ما تنها به دلایل وجود مشکلات و سختی ها در زندگی پرداختیم. هدف اصلی از نگارش این مقاله، این بود که شما دقیقا متوجه بشید که مشکلات و سختیها در زندگی به چه دلیلی به سراغ شما میان. هرگونه سوال و یا ابهامی در رابطه با علت مشکلات و سختی ها در زندگی داشتید، حتما از طریق بخش نظرات همین مطلب سوالات خود را بپرسید تا در اسرع وقت پاسخ داده شود. همچنین شما میتوانید تجربیات خود در این زمینه را در بخش نظرات همین مطلب با دیگر اعضای خانواده صمیمی ما به اشتراک بگذارید و با این کار به افزایش آگاهی و تجربه یکدیگر کمک کنید.
پاینده باشید؛ دوستدار و ارادتمند شما، ابراهیم شجاعی